![داستان شب show](https://d3dthqtvwic6y7.cloudfront.net/podcast-covers/000/089/153/medium/.jpg)
داستان شب
Summary: ما هر شب راس ساعت 23، برای شما یک داستان کوتاه میخوانیم.
- Visit Website
- RSS
- Artist: shenoto | داستان شب
- Copyright: 2015-2018 shenoto - For Personal Use Only
Podcasts:
آدم ها بوی خاص خودشان را دارند مثل اثر انگشت. کاش می شد از بو ها هم بایگانی درست کرد. مثلا مادربزرگم بوی مهربانی میداد. فرقی نمی کرد کجا باشد. خواب باشد یا بیدار. مریض باشد یا سرحال . بویش مثل ادکلن های فرانسوی جذاب بود. نگهبان ، رفته گر، میوه فروش و راننده آژانس همه عاشق او بودند... داستان "مهر مادربزرگ" نویسنده : روزبه محمدی خوانش : آرین حسین زاده
آدم ها بوی خاص خودشان را دارند مثل اثر انگشت. کاش می شد از بو ها هم بایگانی درست کرد. مثلا مادربزرگم بوی مهربانی میداد. فرقی نمی کرد کجا باشد. خواب باشد یا بیدار. مریض باشد یا سرحال . بویش مثل ادکلن های فرانسوی جذاب بود. نگهبان ، رفته گر، میوه فروش و راننده آژانس همه عاشق او بودند... داستان "مهر مادربزرگ" نویسنده : روزبه محمدی خوانش : آرین حسین زاده
همان جا کنار اتوبان وقتی زیر تیغ آفتاب مردادماه پیچیده در پتویی ضخیم می لرزدم، فهمیدم چیزهایی که می خواهیم و چیزهایی که یادمان هست زندگی ما را ساخته است. ما همان چیزهایی هستیم که به یاد داریم و می خواهیم... داستان "کجا میروی" نویسنده : سروش صحت خوانش : سعید عسکرزاده
همان جا کنار اتوبان وقتی زیر تیغ آفتاب مردادماه پیچیده در پتویی ضخیم می لرزدم، فهمیدم چیزهایی که می خواهیم و چیزهایی که یادمان هست زندگی ما را ساخته است. ما همان چیزهایی هستیم که به یاد داریم و می خواهیم... داستان "کجا میروی" نویسنده : سروش صحت خوانش : سعید عسکرزاده
معلوم بود که فکر و خیال مصطفی جای دیگر است. بدون آنکه اصلا به حرف های من گوش داده باشد، دنباله افکار خود را گرفت و گفت : اگر ممکن باشد شیوه ای سوار کرده که امروز مهمان ها دست به غاز نزنند ، می شود همین غاز را فردا از نو گرم کرده دوباره سر سفره آورد! ... داستان "کباب غاز" نویسنده : محمدعلی جمالزداه خوانش : ستاره حاجی زاده
معلوم بود که فکر و خیال مصطفی جای دیگر است. بدون آنکه اصلا به حرف های من گوش داده باشد، دنباله افکار خود را گرفت و گفت : اگر ممکن باشد شیوه ای سوار کرده که امروز مهمان ها دست به غاز نزنند ، می شود همین غاز را فردا از نو گرم کرده دوباره سر سفره آورد! ... داستان "کباب غاز" نویسنده : محمدعلی جمالزداه خوانش : ستاره حاجی زاده
اشک ها که آپلود نمی شوند! آدم ها غمگین تر از عکس هایشان هستند. غمگین تر از اینستاگرام و تلگرام . آدم های دوران عکس های کاغذی هم همین بودند. لبخند های هیچ آلبومی راست راستکی نبود. چه کسی از گریه های خودش ، از اشک های خودش عکس می گیرد. چه کسی پیدا می شود که عکس قلب شکسته اش را برای پروفایل تلگرام انتخاب کند. روزهای بد توی آلبوم نمی آیند. روز های بد توی اینستاگرام و تلگرام هم نمی آیند... داستان: "داستان شب پدر" نویسنده: علیرضا ایرانمهر خوانش: محمدامین چیت گران
اشک ها که آپلود نمی شوند! آدم ها غمگین تر از عکس هایشان هستند. غمگین تر از اینستاگرام و تلگرام . آدم های دوران عکس های کاغذی هم همین بودند. لبخند های هیچ آلبومی راست راستکی نبود. چه کسی از گریه های خودش ، از اشک های خودش عکس می گیرد. چه کسی پیدا می شود که عکس قلب شکسته اش را برای پروفایل تلگرام انتخاب کند. روزهای بد توی آلبوم نمی آیند. روز های بد توی اینستاگرام و تلگرام هم نمی آیند... داستان: "داستان شب پدر" نویسنده: علیرضا ایرانمهر خوانش: محمدامین چیت گران
مشهدی شدن ، یه دل مشتاق و چند روز زحمت سفر و چند منزل بیتوته و هفت تا کفش آهنی و هفت تا عصای آهنی می طلبه گل بهار ! اما براورده کردن آرزوی یه پیرزن آرزومند ، صد سال عاشقی می خواد... داستان "حمیدآقا چراغچی حرم امام هشتم" نویسنده : شرمین نادری خوانش : زهرا عنایتی
مشهدی شدن ، یه دل مشتاق و چند روز زحمت سفر و چند منزل بیتوته و هفت تا کفش آهنی و هفت تا عصای آهنی می طلبه گل بهار ! اما براورده کردن آرزوی یه پیرزن آرزومند ، صد سال عاشقی می خواد... داستان "حمیدآقا چراغچی حرم امام هشتم" نویسنده : شرمین نادری خوانش : زهرا عنایتی
گفتم مبادا سرما بخوری ؟ اما به فکر خودم بودم . این من بودم که گرما می خواستم . گرمای او را! ... داستان "برکه من" نویسنده : حسین سناپور خوانش : زهره زنگنه
گفتم مبادا سرما بخوری ؟ اما به فکر خودم بودم . این من بودم که گرما می خواستم . گرمای او را! ... داستان "برکه من" نویسنده : حسین سناپور خوانش : زهره زنگنه
خیره شد به عکس های عروسی لعنتی که هنوز روی میز توالتش بودند. از حماقتی که باعث لبخند زدنش در تمام عکس های عروسی اش شده بود ، لجش گرفت... داستان "دردهای خیس" نویسنده و خوانش : سارا آراسته
خیره شد به عکس های عروسی لعنتی که هنوز روی میز توالتش بودند. از حماقتی که باعث لبخند زدنش در تمام عکس های عروسی اش شده بود ، لجش گرفت... داستان "دردهای خیس" نویسنده و خوانش : سارا آراسته
آدم ها در زندگیشان لحظاتی را تجربه می کنند که عجیب سخت می گذرد. آن قدر سخت که دیگر نمی توانند با کسی حرف بزنند. از سر ناچاری لیست تماس ها و مخاطبین تلفن های همراهشان را جستجو می کنند و هیچ کس نیست! نه . هیچ کس نیست . و بعد ناخوداگاه پرت می شوند میان هرازلوی درونشان و هیچ کس هم نمی فهمد در جواب پرسش دیگران از آن ها که حالشان را می پرسند، مجبورند سری به نشانه تایید این که حالشان خوب است تکان بدهند و سعی می کنند چشم هایشان را مخفی کنند تا کسی آن ها را نبیند... داستان "شراب خانه" نویسنده و خوانش : محمدامین چیت گران