![داستان شب show](https://d3dthqtvwic6y7.cloudfront.net/podcast-covers/000/089/153/small/.jpg)
Summary: قراره که هر شب براتون کلی قصه و داستان بخونیم . قراره که با مجموعه فکتیس با مدادرنگی هامون حس های خوب کودکی مون رو نقاشی کنیم . اما این بار با رسم قصه و داستان . پس یکی بود یکی نبود... در روزگاران قدیم خروسی بود پرطلایی با تاج قرمزی بسیار زیبا در بالای سرش که بسیاری از گرگ ها و شغال ها آرزوی خوردنش را داشتند . اما خروس به قدری دانا بود که هیچ کدام نمی توانستند او را فریب بدهند . روزی خروس همانطور که مشغول ورچیدن دانه بود از ده دور شد. یک دفعه سرش را بلند کرد... داستان: روباه و خروس باهوش نویسنده: زینب علیزاده خوانش: مهسا نعمت