پیازچه و ترب




داستان شب show

Summary: یکی بود یکی نبود باد خنکی توی باغچه می آمد. خانم ریحان و خانم ترب با هم صحبت میکردند. پیازچه سرگرم بازی بود. بوی خوبی به دماغش خورد. این طرف و آن طرف را نگاه کرد. فهمید این بوی خوب مال ریحان خانم است. ولی ناگهان بینی اش را با بدجنسی گرفت و گفت. واه واه واه این بوی بد از کجا آمده ؟ ... داستان: پیازچه و ترب نویسنده: مهری ماهوتی خوانش: مهسا نعمت