![داستان شب show](https://d3dthqtvwic6y7.cloudfront.net/podcast-covers/000/089/153/small/.jpg)
Summary: یادم نیست چند سال پیش بود شاید 15 یا 20 سال پیش . من توی خونم نشسته بودم . یک شب گرم تابستونی کسل کننده از خونه زدم بیرون و اومدم توی خیابون. از وقت شام گذشته بود و بیشتر مردم توی خونه هاشون نشسته بودند و تلویزیون تماشا می کردند... داستان "یک شب گرم" نویسنده : چالز بوکوفسکی برگردان : بهمن کیارستمی خوانش : مهرداد محتشم