![داستان شب show](https://d3dthqtvwic6y7.cloudfront.net/podcast-covers/000/089/153/small/.jpg)
Summary: امروز دیگر حتما می پرسم تا کی می توانم هر روز صبح ببینمش . به چشم های سبزش نگاه کنم و هیچ نگویم.چیزی به سر کوچه نمانده است . ماشین را کنار می زنم . توی آینه نگاهی به خودم می اندازم . قرآن روی داشبورد را می بوسم . مصمم پا روی پدال گاز فشار می دهم پیش به سمت کوچه شماره 5 ... داستان "کوچه شماره 5" نویسنده و خوانش : آنیتا روان بخش