قطره های آب




داستان شب show

Summary: از اینجا که نشسته ام ، راحت می تونم ببینمش. به خصوص با این دوربین، که او را به من و من را به او نزدیکتر می کند. وقتی دلت خوش باشد و بیکار باشی و همسایه ای به زیبایی او داشته باشی، کارت می شود زاغ سیاهش را چوب زدن. داستان "قطره های آب" نویسنده : فریبا وفی خوانش : آرش محمودی