داستان شب show

Summary: از بچگی از فوتبال متنفر بودم از همان وقتی که علی و جواد در کوچه گل کوچیک بازی می کردند و من را بازی نمی دادند! می گفتند : آخه دخترا که فوتبال بلد نیستند!!! می گفتند پسرا شیرن مثه شمشیرن ! دخترا ... بقیش یادم نمی آید . اما می دانم حرف خوبی نبود. چون همین الان هم که فکر می کنم بدون اینکه کلماتش را به یاد بیاورم ، ته گلویم تلخ می شود. فوتبال مزخرف ترین بازی دنیاست!... داستان "بختک" نویسنده : ناهید طباطبایی خوانش : شوکا زندباف