![داستان شب show](https://d3dthqtvwic6y7.cloudfront.net/podcast-covers/000/089/153/small/.jpg)
Summary: بار دوم است مامان زنگ می زند و سفارش می کند که : یادت نره شیرینی بخری ها. از بهاری هم بخر . نری یه جای جدید! حواستم جمع کن تازه باشه. اغلب عصر که بشود ، مامان و خاله هایم هوس شیرینی می کنند واگر کسی نباشد که برایشان بخر، خودشان شال و کلاه می کنند و به دنبال بوی شیرینی از خانه می زنند بیرون ... داستان "بوی شیرینی فروشی نویسنده و خوانش : آذین پیشوا